مریم بانو


ڪڵبﮧ ؏ݜق Ґכּ ۅ כּנا

 _ مریم بیا بیرون   چرا درو بستی دختر بیا بیرون بهت میگم مهمونامنتظرتن چرا اینجوری میکنی 
_ مریم ای دختر دیوونه بیابیرون چراقفل کردی درو دخترم
صدای شکستن در
مریم چی کردی باخودت دختر چشماتو باز کن چشماتو باز کن امروز روز مهمیه برات 
مریم بانو تو لباس عروس قشنگش که غرق خون شده بود خابیده بودپدرش  همین که دید تک دختر دسته گلش غرف خون شده اونم با لباس عروسش،آروم آروم اشک ریخت و نامه ای که تودستش بودوخوند
_علی یادته بهت گفتم هیچوقت ازهم جدانمیشیم؟یادته وقتی گفتم خندیدی گفتی همیشه پیشم باش؟الان وقتشه بهت ثابت کنم الان وقتشه عشقموبهت ثابت کنم 
نمیخام توآغوش کسی باشم که نمیخامش نمیخام توآغوش پسری جزتو باشم
_ ببین میخام عشقمو بهت ثابت کنم میخام بدونی چقدر دوست دارم عشقمون رو جاودانه میکنم اینو مطمین باش ببین همیشه منتظرتما ،نیای دیوونه میشم پیشم نباشی دیوونه میشم عشقم نشی دیوونه میشم  حرف آخرم همینه دوست دارم همیشه.
همزمان ی مرد جلو در اتاق ظاهر شد ی مرد که صدای نالش گوش فلک رو کرمیکرد صدای آهش عین یخ سردبود
اونم پسرش رو از دست داده بود ی پسر جوون ی پسر خیلی جوون پدر علی بود که ی نامه غرق خون تو دستش بود ی نامه که قرار بود به مریم برسه،
مریم جان رفتم تا دستتو تو دست غریبه نبینم مریم بانو رفتم ولی عشقمونو فراموش نمی کنم رفتم ولی مهربونیات هنوزم بامنه 
هنوزم میخام خوش بخت شی مثل قبلنا
مهم نیس باکی هستی مهم اینه که همیشه دوستت دارم همیشه توقلبمی
  دوستدارت علی  ..... . .. .. . . . . . . . . .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:,ساعت 16:47 توسط نیما| نظر بدهيد |


Power By: LoxBlog.Com